امیرصدراجونمامیرصدراجونم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
امیرحسین جونمامیرحسین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

دنیای پسرونه هام

عروسی عمو

28 شهریور عروسی عمو بود در مشهد  ما یک روز زودتر رفتیم روزی بود که جشن امیر صدرا برای اشنایی با معلمان بود که نتوانستیم بریم  روز بعد عروسی هم که جشن امیر حسین بود که به دلیل این که خوانواده عروس ما را دعوت کرده بودند ما نتوانستیم بیام و امیر حسین جشن شرکت نکرد و چند تا عکس از روز عروسی    ...
5 مهر 1402

اولین سرما خوردگی

گفتم که روز اول مدرسه امدیم بیرون خیلی هوا سرد بود  همون باعث شد گلوت عفونت کند و تب کنی  روز دوم مهر که تعطیل بود و تب کردنت از بعدظهر شروع شد میگفتی دلم شور میزنه  بردمت دکتر دارو امپول و سرم داد  روز سوم مهر که نرفتی مدرسه  خدا را شکر از روز چهارم رفتی مدرسه  انشالله دیگه سرما خورده نشی 
5 مهر 1402

روز اول رفتن به مدرسه

خاطره اول مهر امیرحسین صبح از خواب بیدارشدی و صبحانه خوردی و اماده شدی  عینکت را دادی به من که تمیز کنم رفتی صورتت را بشوری که بریم اومدی و کفش پوشیدی و رفتیم اومدیم بیرون چه قدر سرد بود منم برات لباس گرم برنداشته بودم  همش میگفتی مامان یخ کردم  نیمه راه که رسیدیم گفتی مامان عینکم را یادم رفت که بیارم  دوباره با هم دیگه برگشتیم خانه و عینکت را برداشتیم و برات لباس گرم برداشتم 😭 دوباره اومدیم سرکوچه میگه مامان رفتی عینکم را بیاری کیف را جا گذاشتی و نیاوردی  دوباره با خنده و بدو بدو رفتم کیفت را اوردم  تا خود مدرسه میخندیدد به خیر و خوشی بالاخره رفتی مدرسه  ...
5 مهر 1402
1