جشن قران
جشن قران برای شوع کردن درس قران 25 مهر ...
جشن اب
24 مهر شروع کردن به خواندن الفبا به همین دلیل براتون جشن گرفتند ...
عروسی عمو
28 شهریور عروسی عمو بود در مشهد ما یک روز زودتر رفتیم روزی بود که جشن امیر صدرا برای اشنایی با معلمان بود که نتوانستیم بریم روز بعد عروسی هم که جشن امیر حسین بود که به دلیل این که خوانواده عروس ما را دعوت کرده بودند ما نتوانستیم بیام و امیر حسین جشن شرکت نکرد و چند تا عکس از روز عروسی ...
اولین سرما خوردگی
گفتم که روز اول مدرسه امدیم بیرون خیلی هوا سرد بود همون باعث شد گلوت عفونت کند و تب کنی روز دوم مهر که تعطیل بود و تب کردنت از بعدظهر شروع شد میگفتی دلم شور میزنه بردمت دکتر دارو امپول و سرم داد روز سوم مهر که نرفتی مدرسه خدا را شکر از روز چهارم رفتی مدرسه انشالله دیگه سرما خورده نشی
روز اول رفتن به مدرسه
خاطره اول مهر امیرحسین صبح از خواب بیدارشدی و صبحانه خوردی و اماده شدی عینکت را دادی به من که تمیز کنم رفتی صورتت را بشوری که بریم اومدی و کفش پوشیدی و رفتیم اومدیم بیرون چه قدر سرد بود منم برات لباس گرم برنداشته بودم همش میگفتی مامان یخ کردم نیمه راه که رسیدیم گفتی مامان عینکم را یادم رفت که بیارم دوباره با هم دیگه برگشتیم خانه و عینکت را برداشتیم و برات لباس گرم برداشتم 😭 دوباره اومدیم سرکوچه میگه مامان رفتی عینکم را بیاری کیف را جا گذاشتی و نیاوردی دوباره با خنده و بدو بدو رفتم کیفت را اوردم تا خود مدرسه میخندیدد به خیر و خوشی بالاخره رفتی مدرسه ...